معنی مرکز اندونزی

حل جدول

مرکز اندونزی

جاکارتا


اندونزی

کشور هزار جزیره

بزرگترین کشور مسلمان

جزایر ادویه


اندونزی سابق

هندهلند

هند هلند


ازجزایر اندونزی

مادورا


فنلاند، اندونزی

کشور هزار جزیره


جزیره اندونزی

جاوه

لغت نامه دهخدا

اندونزی

اندونزی. [اَ دُ ن ِ] (اِخ) کشوری است دارای حکومت جمهوری که از مجموعه ای جزایر (قریب 3000 جزیره ٔ بزرگ و کوچک) تشکیل یافته است. اندونزی در جنوب شرقی آسیا در اقیانوس کبیر قرار دارد و خط استوا از وسط این جزایر میگذرد.از قدیم این نامها بر مجموعه ٔ جزایر اندونزی اطلاق شده: 1- نوسنتارا (Nusantara) مرکب از «نوسا» بمعنی جزایر یا وطن و «انتارا» به معنی بین و شاید مقصود ازآن جزایر یا وطن میان دوقاره یعنی آسیا و استرالیا و بین دو اقیانوس ساکن و هند است. 2- اینسولیند (Inisulinde) بمعنی جزایر هند. 3- جزایر مالایا. 4- جزایرهند شرقی. 5- قدمای عرب و هم اکنون برخی از آنان جاوه را بر مجموعه جزایر اندونزی از باب اطلاق جزء بر کل اطلاق کرده اند. 6- اندونزی که مرکب از دو کلمه ٔ «اندو» محرف هندو و «نیزی »جزایر است. این کلمه از سال 1850م متداول شده است. معرب آن «اندونسیا» است. (از کتاب هذه هی اندونسیا ص 18 بنقل از یادداشتهای لغت نامه). وسعت اندونزی در حدود 1/9 میلیون کیلومترمربع و جمعیتش در حدود یکصد و پنج میلیون تن است. جزایر بزرگ و معروف آن عبارتند از: سوماترا، جاوه، جزایر سولاوزی، جزایر ملوک و بالی علاوه براین قسمت عمده ٔ جزیره ٔ کالیمانتان (برنئو) و قسمت غربی گینه ٔ جدید بنام ایریان و نیمه ٔ غربی جزیره ٔ تیمر جزء این کشور است. اوضاع طبیعی: در جزایر اندونزی یک رشته ٔ کوههای آتشفشانی از مغرب به مشرق کشیده شده و جلگه های ساحلی آن در کنار دریا باریک وکم وسعت است. این کوهها اغلب دارای قلل متعدد آتشفشانی و برخی از آنها روشن است. خاک جزایر اندونزی چون در بیشتر جاها از لایه های آتشفشانی تشکیل شده حاصلخیر و برای کشت انواع محصولات استوایی استعداد دارد. آب و هوای اندونزی گرم و مرطوب است و باران در آن فراوان می بارد و رودهای پرآب و متعدد ولی کم عرض در آن جاری است. نژاد: مردم اندونزی از شاخه های نژاد زردند که با اقوام زردپوست جنوب آسیا اختلاط پیدا کرده اند. در سراسر اندونزی قریب 131 قوم مختلف زندگی می کنند.
زبان و دین: زبان مردم اندونزی مالایایی است و زبان هلندی نیز بر اثر تسلط چند صدساله ٔ هلند در این کشور رایج است. و نیز زبانهای محلی در جزایر مختلف معمول است بیش از 95 میلیون تن از مردم اندونزی مسلمان و دومیلیون مسیحی و عده ای نیز پیرو دین بودا و برهمااند.
شهرها: پایتخت اندونزی جاکارتا با 3 میلیون تن جمعیت در جزیره ٔ جاوه است. و شهرهای مهم آن سورابایا (با یک میلیون تن جمعیت)، باندونگ (با 972 هزارتن جمعیت)، سمارنگ (با 366 هزارتن جمعیت)، جوک جاکارتا (با 268 هزارتن جمعیت)، مدان (با 310 هزارتن جمعیت).
وضع اقتصادی: بمناسبت وجود زمینهای حاصلخیز و وفور باران کشاورزی این کشور دارای رونق فراوان است بطوری که در برخی از جاها سالی سه مرتبه محصول از زمین برداشته میشود. قریب 70درصد مردم به کار کشت و زرع اشتغال دارند. محصولات عمده ٔ اندونزی برنج، ذرت، سیب زمینی، نخود، باقلا، نیشکر، چای، کاکائو، قهوه، نارگیل، گنه گنه، موز، نیل و اقسام ادویه از قبیل فلفل، میخک، دارچین، جوز، زنجبیل و جز آنهاست. در قرون اخیر ادویه ٔ اندونزی باندازه ای در جهان شهرت داشته که این جزایر را جزایر ادویه می گفته اند. قسمت بیشتر اندونزی پوشیده از جنگل است و از آن اقسام چوبها و میوه های جنگلی بدست می آید.
معادن مهم اندونزی، عبارتند از: نفت، زغال سنگ، قلع، نیکل، منگنز، نمک و اورانیوم. استخراج نفت در این کشور رونق دارد در سال 1963م. 22/3 میلیون تن نفت از معادن آن استخراج شده است. صنایع اندونزی بسیار جوان است و از سال 1930 به ایجاد کارخانه های متعدد از قبیل کارخانه ٔ تصفیه ٔ شکر، بافندگی، کشتی سازی، کاغذسازی، تهیه ٔ نوشابه، روغن نباتی، صابون سازی و لاستیک سازی اقدام شده است.
تاریخ: سرزمین اندونزی در نخستین قرون میلادی تحت نفوذ کاهنان هندی و بودایی و تمدن هندی قرار گرفت. امپراتوریهای محلی که از قرن هفتم میلادی ببعد در این سرزمین تشکیل شد بستگی نزدیک با آیینهای هندی و بودایی داشت. اسلام ازقرن سیزدهم میلادی بتوسط سوداگران مسلمان از جانب هند وارد این جزایر شد و بتدریج سایر ادیان را تحت الشعاع قرار داد. در قرن شانزدهم میلادی که بازرگانان پرتقالی به اندونزی آمدند، این سرزمین به چندین حکومت ضعیف منقسم شده بود. در اواخر همین قرن شرکت هند شرقی هلند، پرتغالیها را بیرون راند. از این تاریخ تا سال 1798م. اندونزی عرصه ٔ فعالیتهای این شرکت بود. در این سال شرکت مزبور منحل شد و اندونزی تحت حکومت مستقیم هلند درآمد. در اواخر قرن نوزدهم بر اثر بدرفتاریهای عمال دولت هلند احساسات ضدهلندی در این جزایر گسترش یافت ولی دولت هلند در مقابل آزادیخواهان و استقلال طلبان سختگیری نشان می داد تا اینکه در جنگ جهانی دوم دولت ژاپن اندونزی را اشغال کرد و حکومتی به ظاهر ملی در آن ایجاد نمود که تا سال 1945م. ادامه داشت. در طی جنگ نهضت جمهوری خواهان برهبری دکتر سوکارنو روزبروز تقویت یافت تا آنجا که مقارن شکست ژاپن از دول متفق جمهوری خواهان سراسر جزایر جاوه و سوماترا رااز دست حکومت دست نشانده ٔ ژاپن خارج ساختند ولی قوای متفقین که قسمت عمده ٔ آن را قشون هندی بریتانیا تشکیل می داد به پشتیبانی دولت هلند، با قوای جمهوری خواهان به جنگ پرداختند تا سرانجام مذاکرات دولت هلند و ملیون به نتیجه رسید و قراردادی بسته شد که بموجب آن در سال 1949م. می بایستی اتحادیه ای از هلند، و دولت متحده ٔ اندونزی تشکیل می شد ولی قبل از اینکه این قرارداد بمرحله ٔ اجرا گذاشته شود بار دیگر بین دو طرف جنگ و اختلاف درگرفت تا اینکه در دسامبر 1949م. اساسنامه ٔ اتحادیه ٔ هلند با جمهوری متحده ٔ اندونزی بمرحله ٔاجرا درآمد و دکتر سوکارنو از طرف ملت به ریاست جمهوری انتخاب گردید و در سال 1956م. اتحادیه ٔ هلند با اندونزی از بین رفت. در سالهای اخیر روابط اندونزی با چین کمونیست افزایش یافته بود و پیشرفت روزافزون کمونیستها باعث قیام نظامیان و سرکوب حزب کمونیست گردید و دکتر سوکارنو اختیارات خود را به رهبر رژیم نظامی جدید سپرد (1965م.) و در سال 1967م. سوکارنو بکلی از کار برکنار شد و ژنرال سوهارتو به ریاست جمهوری انتخاب گردید.


مرکز

مرکز. [م َ ک َ](ع اِ) میانه ٔ دائره.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). نقطه که میان دائره ٔ پرگار می باشد.(غیاث). نقطه ٔ پرگار.(مهذب الاسماء). دنگ. در اصل این لفظ صیغه ٔ اسم ظرف از رکز بالفتح است که به معنی چیزی نوکدار مثل نیزه و جز آن در زمین فرو بردن است پس نقطه ٔ دائره ٔ پرگار را بهمین جهت رکز گویند که آن جائی است که نوک پره ٔ پرگار را در آن فرو برده با پره ٔ دیگر دایره می کشند.(غیاث). || در اصطلاح مهندسان، نقطه ای است در وسط دایره یا کره بطوری که جمیع خطوطی که از آن نقطه بسمت محیط دایره یا کره خارج گردد برابر باشد.(از کشاف اصطلاحات الفنون). مقابل محیط. میان دائره یا کره. ج، مَراکز:
همی نام باید که ماند نه ننگ
برین مرکز ماه و پرگار تنگ.
فردوسی.
چون مرکز پرگار شد آن قطره ٔ باران
وان دایره ٔ آب بسان خط پرگار.
منوچهری.
مرکز نشود دایره آن دایره بنگر
صد دایره در دایره بنموده پدیدار.
منوچهری.
|| میان چیزی.(غیاث). قلب. دل:
گه در سجود باش چو در مغرب آفتاب
گه در رکوع باش چو بر مرکز آسمان.
خاقانی.
گوهر خاک را... مجاور مرکز گردانید.(سندبادنامه ص 2). جسم هوا را به وسیلت برودت به مرکز ثری فرستاد.(سندبادنامه ص 2).
مرکز این گنبد فیروزه رنگ
بر تو فراخ است و بر اندیشه تنگ.
نظامی.
هر آن جوهر که هستند از عدد بیش
همه دارند میل مرکز خویش.
نظامی.
آن لگد کی دفع خار او کند
حاذقی باید که بر مرکز تند.
مولوی.
- فلک خارج مرکز، فلک اوج. و از آنرو این فلک را خارج مرکز گویند که مرکز آن غیر مرکز زمین است و محیط بر زمین.(یادداشت مرحوم دهخدا).
- مرکز اتکاء، نقطه ٔ اتکاء. مرکز اتکال. پشت. پشتی بان. پشت و پناه. پشتی وان. هوادار.
- مرکز ارض، مرکز زمین.
- مرکز اغبر، مرکز غبرا. کنایه از زمین:
بگذشت ز هجرت پس سیصد نود و چار
بنهاد مرا مادر برمرکز اغبر.
ناصرخسرو.
- مرکز خاک(خاکی)، زمین:
انباشت شاه معده ٔآب روان به خاک
تا کم رسد به مرکز خاکی زیان آب.
خاقانی.
ز پرگار زحل تا مرکز خاک
فروخواند آفرینش های افلاک.
نظامی.
- مرکز خورشید، کنایه از آسمان چهارم.(برهان)(آنندراج):
فارغ از این مرکز خورشید گرد
غافل از این دایره ٔ لاجورد.
نظامی.
- || کنایه از دنیا.(برهان)(آنندراج).
- مرکز شدن، نقطه ٔ اتکاء و قلب و نقطه ٔ استثنائی چیزی قرار گرفتن:
آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شود
تا نجوم فضل را می مرکز مروا شود.
ناصرخسرو.
- مرکز ضوء، در اصطلاح فیزیک، در عدسیها محل تقاطع محور اصلی با محورهای فرعی است.
- مرکز غبرا، مرکز اغبر. کنایه از زمین:
بر مرکز غبرا همه در حکم تو باشد
هر جاه که باقی است در این مرکز غبرا.
مسعودسعد.
- مرکز کارزار، میدان جنگ:
به کردار آتش به نیزه سوار
همی گشت بر مرکز کارزار.
فردوسی.
که هومان به پیروزی شهریار
دوان آمد از مرکز کارزار.
فردوسی.
- مرکز مثلث، کنایه از زمین، به اعتبار ابعاد ثلاثه که طول و عرض و عمق دارد.(غیاث):
در مرکز مثلث بگرفت ربع مسکون
فریاد اوج مریخ از تیغ مه صقالش.
خاقانی.
|| جای باش مردم.(منتهی الارب). جایگاه.(مهذب الاسماء). موضع و محل شخص، أخل ّ فلان بمرکز؛ موضع خود را ترک کرد.(از اقرب الموارد):
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه.
فردوسی.
وزین سو من و تو به جنگ اندریم
بدین مرکز نام و ننگ اندریم.
فردوسی.
هر زمان از هاتفی آواز می آید ترا
کاندرین مرکز دل خرم نخواهی یافتن.
خاقانی.
فلک به دایگی دین او در این مرکز
زنی است بر سرگهواره ای بمانده دوتا.
خاقانی.
چار پای منبرش را هشت حمالان عرش
بر کتف دارند کاین مرکز ندارد قدر آن.
خاقانی.
مجمع اهل دل است و مرکز علمای کامل. سعدی(گلستان).
گر پای بدر می نهم از مرکز شیراز
ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده.
سعدی.
- مرکز چرخ، کنایه از زمین.(غیاث)(آنندراج).
- مرکز خاک و زمین یا وسط کره ٔ ارض.(غیاث)(آنندراج).
- امثال:
حق به مرکز قرار گرفت.(امثال و حکم دهخدا).
|| جائی که لشکر را قیام لازم باشد.(منتهی الارب). جایی که به سپاهیان امر شود در آنجا باشند.(از اقرب الموارد). لشکرگاه. معسکر. اردو. || مرکزوالی، محل اقامت او.(لغت مولده است).(از اقرب الموارد). مقر حکومت. حکومتی. || محل استاده کردن چیزی.(غیاث). || در اصطلاح املاء، دندانه در کتابت. هر یک از دندانه های کلمه که نشان حرفی باشد. خمیدگیها که برای باء و پی و تاء و یاء و امثال آن وضع کنند و با نقطه های یگانه و دوگانه و سه گانه ٔ تحتانی و فوقانی از یکدیگر متمایز سازند. چون مرکز ب «بد» و «سبد» و مرکز ن «تند» و «نیک »(یادداشت مرحوم دهخدا).

فارسی به عربی

مرکز

تدخل، ترکیز، قلب، محطه، محور، مرکز، مقعد، إدارَه

عربی به فارسی

مرکز

مرکز , میان , وسط ونقطه مرکزی , درمرکز قرار گرفتن , تمرکز یافتن , متمرکز کردن , تمرکز دادن , تغلیظ

فرهنگ عمید

مرکز

میان دایره، نقطۀ وسط دایره،
محل اقامت شخص یا حاکم و والی، پایگاه،
محل، مکان،
[قدیمی، مجاز] دنیا، جهان،
* مرکز ثقل: (فیزیک)
گرانیگاه،
جایگاه اصلی چیزی،

معادل ابجد

مرکز اندونزی

395

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری